زبانهای هندواروپایی یک خانوادهٔ زبانی متشکل از چند صد زبان و گویش مرتبط است. بیشتر زبانهای مردمان ساکن قارهٔ اروپا، فلات ایران، آسیای میانه و شبه قاره هند از جملهٔ زبانهای هندواروپایی هستند.
شمار هندواروپاییزبانها در سراسر دنیا به حدود ۳ میلیارد نفر میرسد. به این ترتیب، گویشوران زبانهای هندواروپایی سخنوران بزرگترین خانوادهٔ زبانی شناختهشده در دنیای امروزند.
تا سدهٔ دوازدهم خورشیدی کسی از وجود خانوادهٔ زبانهای هندواروپایی باخبر نبود تا اینکه سر ویلیام جونز زبانشناس و خاورشناس انگلیسی این خانوادهٔ زبانی را کشف کرد. وی در سال ۱۱۶۵ خ. اعلام کرد: «سنسکریت و یونانی و لاتینی از اصلی که شاید اکنون وجود ندارد، منشعب شدهاند ... و امکان دارد که زبانهای آلمانی و سلتی و فارسی از همان اصلی منشعب شده باشند که سنسکریت از آن منشعب شده است.»[۱]
هرگاه شاهدهایِ کافی مبنی بر اینکه دو زبان در دورهای زبانِ واحدی بودهاند فراهم گردد میتوان از ارتباطِ وراثتیِ این دو زبان سخن گفت. به عبارتِ دیگر، میتوان این دو زبان را به یک خانوادهیِ زبانیِ واحد وابسته دانست. خانوادهیِ زبانهایِ هندواروپایی یکی از خانوادههایِ زبانیِِ جهان و البته از بزرگترینهایِ آنهاست. بیشترِ مردمِ جهانِ امروز، بهعنوانِ زبانِ مادری یا زبانِ دوم، میتوانند به یکی از زبانهایِ این خانواده سخن بگویند.
فهرست مندرجات[نهفتن] |
سِر ویلیام جونز (Sir William Jones) در سال ۱۷۸۶ در انجمن سلطنتی مطالعات آسیایی در کلکته خطابهای مشهور ایراد نمود که نقطهیِ عطف در زبانشناسیِ تاریخی به شمار میرود. بخشی از این خطابه را علی محمد حقشناس در کتاب «تاریخ مختصر زبانشناسی» چنین ترجمه کردهاست:
«زبان سانسکریت پیشینه باستانیاش هر چه باشد ساختاری شگفتانگیز دارد، کمال یافتهتر از یونانی است، سترگتر از لاتین است و ظریفتر از هر دوی آنهاست؛ با این همه هر دو، چه به لحاظ ریشههای فعل و چه به لحاظ صیغههای دستوری، شباهتی و قرابتی بسیار نزدیکتر و قویتر از آن دارد که زاده بخت و اتفاق بتواند بوده باشد؛ شباهتی چندان نزدیک و چنان قوی که هیچ لغتشناس تاریخی نمیتواند به سنجش و آزمون سانسکریت و یونانی و لاتین بپردازد و آنگاه بدین نکته باور نیاورد که این هر سه میباید از سرچشمهای یگانه نشات گرفته باشند؛ سرچشمههای یگانه که شاید دیگر اکنون در وجود نباشد. دلیلی دیگر هم هست. هرچند نه بدان محکمی که بر اساس آن میتوان چنین فرض کرد که زبانهای گوتیک و سِلتی و فارسی نیز خاستگاهی یگانه با سانسکریت دارند.»
تاکید جونز بر خویشاوندی زبانهای سانسکریت، لاتین، یونانی و زبانهای ژرمنی، سِلتی و ایرانی، روش تازهای را در مطالعات زبانشناسی پدید آورد. عبارتِ «سرچشمههای یگانه که شاید دیگر اکنون در وجود نباشد» جرقّهای بنیادین بود که مشعلی تابناک در غارِ تا-آن-زمان-تاریکِ زبانشناسیِ تاریخی برافروخت. معیارهایی علمی توسعه یافت که بر پایهیِ آنها، زبانها در خانوادههایی زبانی گنجانده میشدند و در این خانوادهها، بسته به میزان همانندیها، نسبتهایی دور یا نزدیک با هم مییافتند. بر این اساس خانوادههایِ زبانیِ بسیاری در جهان شناسایی گردیدند. امّا «سرچشمهیِ یگانه»یِ زبانهایی که جونز بدانها پرداخته زبانی است که هندواروپایی نام گرفت. این بدان معناست که خانوادهیِ زبانهایِ هندواروپایی تنها یکی از خانوادههایِ زبانی جهان است. هیچ اثر نوشتاری از این زبان در دست نیست؛ امّا بر پایهیِ اصول دانش زبانشناسی تاریخی آن را با مطابقت دادنِ زبانهایِ نو و کهنِ این خانواده بازسازی نمودند.
بر اساسِ نظریهای که محلِّ جدلهایِ بسیاری بوده، مرمان هندواروپایی در آغاز در سرزمینهایی میزیستهاند که در کرانههایِ دریای سیاه یا جنوبِ سیبری بوده. با گذر زمان، رفتهرفته به دلیلهایی چند، این مردم از هم جدا شده و هر یک به سویی میکوچند. فاصلههایِ جغرافیایی و اقتضاهایِ زیستی هر یک از این گروههایِ کوچکرده سبب میگشت تا زبانشان پیوسته از زبانِ دیگر همزبانان هندواروپاییشان فاصله بگیرد. این فاصلهها به احتمال، در آغاز لهجهها و در نهایت زبانهایی بهکل جدا پدید آورد. امّا پدیدهها و مفهومهایی بنیادین در این زبانها بودند که از این دگرگونیها جانی سالمتر به در بردهاند. برای نمونه نامِ عضوهای بدن، نام نسبتهایِ خانوادگی، برخی پدیدههای طبیعی، عددها و... از این جملهاند.
نامِِ هندواروپایی به این دلیل برایِ این زبانِ فرضی برگزیده شد که این مردمان پس از مهاجرتهای بزرگ خود، در سرزمینهایی از هند تا اروپا سُکنا گزیدند. از این رو نامِ این دو منتهاالیه جغرافیایی که به این شکل در کنارِ هم قرار داده میشد برای آن مردم و زبانِ فرضیشان در نظر گرفته شد. پژوهشگرانِ آلمانی که نقشی اساسی در بالاندن این دانش داشتند، نامِ هندوژرمنی ( Indogermanisch) را برای این مفهوم به کار میبرند. استدلال آنها این است که در یک سویِ این حوزهیِ جغرافیایی زبانهای شاخهیِ هندی و در سویِ دیگر ایسلندی صحبت میشود که زبانی از شاخهیِ ژرمنی است؛ پس نامِ هندوژرمنی، میتواند به گونهای دیگر گویایِ طیف زبانیِ این خانوادهیِ بزرگ باشد. پیشتر نامِ آریایی نیز برای این خانوادهیِ زبانی کاربرد داشت. در حالی که زبانهایِ آریایی یا هندوایرانی تنها یکی از شاخههایِ خانوادهیِ بزرگِ هندواروپایی را شکل میدهند؛ یعنی کاربرد این نام برایِ کلِّ خانواده نادرست است. امروزهِ نامِ آریایی تنها به همان شاخهیِ هندوایرانی اطلاق میگردد.
امروزه بیشتر سطحِ زمین زیرِ پایِ مردمانی است که یا زبانشان هندواروپاییست و یا یک زبانِ هندواروپایی زبانِ رسمیِ سرزمینشان است؛ یعنی یا خود از نژادی هندواروپایی نیستند یا نژادِ پیش از آمدنِ هندواروپاییها رفتهرفته در میانِ زبان و نژادِ هندواروپایی تحلیل رفته. این بدان دلیل است که مردمانِ هندواروپایی در تسخیر سرزمینهایِ دیگر موفّقتر از دیگران بودهاند. این مسأله به نابودی یا نَوانشدگیِ دیگر خانوادههایِ زبانیِ انجامیده. برایِ نمونه زبانِ عیلامی/ ایلامی که زبانی مستقل بودهاست، یعنی زبانی دیگر یافت نشده که با آن در یک خانواده جای داده شود، امروزه جایِِ خود را به زبانهایِ ایرانی داده که خود از زبانهایِ هندواروپاییاند. یکی از زبانهایِ رسمیِ سلسلهیِ ایرانیِ هخامنشی عیلامی/ ایلامی بودهاست. بهعنوانِ نمونهیِ دیگر میتوان زبانهایِ پرشمار سرخپوستانِ آمریکا را مثال آورد که تا سرحدِّ مرگ به دست انگلیسی، اسپانیایی، پرتغالی و فرانسوی، که هر چهارتایشان هندواروپایی هستند، ضعیف گشته یا بهکلّ از میان رفتهاند.