چرا نباید انگلیسی را بر اساس قواعد دستوری بیاموزید؟یادگیری بر اساس قواعد دستوری (گرامری) دو نقطه ضعف عمده دارد:
به خاطر سپردن یک قاعدهی دستوری مشکل است. این فرایند بسیار مصنوعی است؛ درست مثل به خاطر سپردن یک شعر است. این بسیار راحتتر است که چند جملهی نمونه بخوانید و بقیهی کارها را به عهدهی مغز خود بگذارید.
به کار بردن یک قاعدهی گرامری بسیار وقتگیر است. شما اول باید آن را به خاطر بسپارید، سپس باید ببینید آیا آن میتواند در جملهی شما به کار برده شود و در نهایت جملهتان را بر اساس آن قاعده میسازید. ساختن یک جمله بر اساس قواعد دستوری مانند حل کردن یک معادلهی ریاضی است. اگر شما اغلب از قواعد دستوری برای نوشتن و صحبت کردن استفاده کنید، نمیتوانید این کارها را روان و راحت انجام دهید.
آیا قواعد دستوری میتوانند مفید باشند؟
صد البته که میتوانند مفید باشند. در واقع گرامر به شما کمک میکند تا یک زبان را بطور مؤثرتر و سریعتر بیاموزید. با آموختن گرامر یا دستور یک زبان میتوانید خیلی چیزها را خودتان درک کنید، بدون اینکه مجبور باشید از کسی بپرسید یا در یک کتاب جستجو کنید.
اینکه گفته میشود «یک زبان را نباید بر اساس قواعد گرامری آموخت» منظور این نیست که نباید گرامر یاد گرفت، بلکه منظور این است که تأکید اصلی شمـا باید بر روی ورودی باشد و نه گرامر. در واقع شما بایـد یک زبان را بر اساس ورودی فرا بگیرید و در این میـان مطالعهی گرامر میتوانـد دوست خوب شما در این مسیر باشد.
همچنین بسیاری از قواعد گرامری آنقدر کمیاب هستند که کمتر در ورودی شما یافت میشوند (مثلاً زمان آیندهی کامل)، بنابراین بهترین راه فراگیری این دسته از قواعد مراجعـه به کتابهای آموزش گرامر میباشد.
ورودی چیست؟
بطور خلاصه میتوان گفت ورودی یعنی «جملاتی که شما آنها را میخوانید یا میشنوید». ورودی برعکس خروجی است، که به معنای «ساختن جملات هنگام نوشتن یا صحبت کردن» است.
مدل فراگیری زبان
آیا تا کنون به این نکته دقت کردهاید که چگونه میتوانید اینقدر راحت به زبان مادریتان صحبت کنید؟ وقتی میخواهید چیزی بگویید جملات و عبارتهای صحیح خودبخود در زبان شما جاری میشود. بخش اعظم این فرآیند نا آگاهانه است: چیزی خودبخود در ذهن شما پدیدار میشود، حال شما اگر مایل بودید میتوانید آن را به زبان بیاورید. مدل زیر نشان میدهد که چگونه چنین چیزی ممکن است:
1- شما ورودی کسب میکنید – یعنی جملهای را میخوانید یا میشنوید. اگر معنی این جملات را فهمیدید، آنها در حافظه شما ذخیره میشوند.
2- وقتی که شما میخواهید چیزی بگویید یا بنویسید (وقتی که میخواهید خروجی بسازید یا تولید کنید)، مغز شما به دنبال جملهای که قبلاً خوانده یا شنیدهاید میگردد – جملهای که با معنی آنچه که میخواهید بیان کنید جور در بیاید. سپس آن جمله را تقلید میکند (همان جمله یا مشابه آن را میسازد) و در نهایت شما جملهی «خودتان» را میگویید. این فرآیند ناآگاهانه است، یعنی مغز شما آن را خودبخود انجام میدهد.
این مدل بسیار ساده است. مغز شما واقعاً به دنبال جملات کامل نمیگردد، بلکه تنها به بخشها یا اجزایی از جملات نیاز دارد و میتواند با استفاده از این اجزا جملاتی بسیار پیچیده و طولانی بسازد. بنابراین مغز شما از چندین جمله (که قبلاً شنیده و بخاطر سپرده) برای ساختن جملهی اصلی استفاده میکند.
به عنوان مثال فرض کنید شما قبلاً این جمله را شنیده باشید: «یک گربه زیر میز است». مغز شما به سادگی میتواند جملات مشابهی مانند «یک کتاب زیر میز است» یا «یک مداد زیر صندلی است» را بسازد. زیرا مغز شما قبلاً با کلمات کتاب، مداد و صندلی آشنا بوده است و به سادگی توانسته است آنها را جایگزین کند. همچنین مغز شما میتواند با استفاده از کلمات بیشتری جملهی اولیه را تغییر دهد، مثلاً «یک گربهی سیاه بزرگ زیر میز من است».
بنابراین هر چقدر جملات بیشتری در اختیار مغز قرار بگیرد (ورودی)، به همان نسبت مغز شما میتواند جملات پیچیدهتر، طولانی تر و بیشتری بسازد یا تولید کند (خروجی).
مدل فراگیری زبان که در بالا توضیح داده شد، «فرضیهی ادراک» (یا «فرضیهی ورودی») نامیده میشود که توسط پروفسور استیفن کراشن (از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی) ارائه شده است. این مدل فرآیند یادگیری زبان اصلی (مادری) توسط یک کودک را بیان میکند. یک کودک به صحبتهای والدین و افراد دیگر گوش میکند. مغز او جملات را دریافت و جمعآوری میکند و روز به روز در تولید یا ساخت جملات خودش ماهرتر میشود و تا سن 5 سالگی دیگر میتواند نسبتاً روان صحبت کند.
اما همین مدل برای فراگیری یک زبان خارجی هم مصداق دارد. در واقع ما فکر میکنیم که این تنها راه صحیح فراگیری یک زبان میباشد.
این مدل چه اهمیتی برای زبانآموزها دارد؟
اینجا آنچه که از نظر فراگیری یک زبان خارجی در این مدل اهمیت دارد، بیان میشود:
مغز انسان جملات را بر اساس جملاتی که قبلاً دیده یا شنیده است (ورودی)، میسازد. بنابراین برای پیشرفت شما در فراگیری یک زبان خارجی لازم است که مغزتان را با حجم زیادی از ورودی پـر کنید. این ورودی بایستی جملات صحیح و قابل درک برای شما باشد. قبل از اینکه بتوانید به یک زبان خارجی صحبت کنید یا بنویسید، مغز شما باید به اندازهی کافی جملات صحیح در آن زبان را دریافت کرده باشد.
خروجی (تمرین نوشتن و صحبت کردن) از اهمیت کمتری برخوردار است. زیرا به این طریق نمیتوانید مهارتهای زبانتان را افزایش دهید. در واقع باید بخاطر داشته باشید که شما ممکن است انگلیسیتان را با خروجی زودهنگام و کم دقت تخریب کنید. همچنین این امکانپذیر است که مهارتهای خروجی خوبی را بدون تمرین خروجی (نوشتن و صحبت کردن) کسب کنید.
شما خیلی هم به قواعد گرامری نیاز ندارید. شما زبان مادریتان را بدون مطالعهی دستور زبان فرا گرفتید. بنابراین شما میتوانید به همین طریق یک زبان خارجی را هم بیاموزید. (البته این اصلاً به این معنی نیست که نباید گرامر آموخت. مطالعهی گرامر در جای خود میتواند بسیار سودمند باشد. منظور ما این است که باید به ورودی اهمیت بیشتری نسبت به گرامر قائل شد.)
چگونه «ورودی» میتواند وضعیت انگلیسیتان را دگرگون کند؟
اگر شما چند کتاب انگلیسی بخوانید خواهید دید انگلیسی شما بهتر شده است و از لغات و قواعد دستوری جدید در نوشتهها و ایمیلهایتان استفاده خواهید کرد. هنگام نوشتن و صحبت کردن خواهید دید که عبارتهای انگلیسی خود بخود در ذهن و زبان شما جاری خواهد شد و شما را شگفتزده خواهد کرد!
استفاده از زبان انگلیسی برای شما آسان خواهد بود، زیرا مغز شما به آسانی چیزهایی را تکرار میکند که بارها و بارها دیده است. با خواندن تنها یک کتاب انگلیسی هزاران جملهی انگلیسی به مغزتان وارد خواهید کرد و این جملات دیگر بخشی از وجود شما خواهند بود.
شما قطعاً در امتحان بعدیتان متوجه خواهید شد که زبانتان تقویت شده است. مثلاً در پرسشهای چند گزینهای «احساس» خواهید کرد که کدام گزینه صحیح است. شما ممکن است دقیقاً ندانید که «چرا» آن گزینه صحیح است، اما میدانید که صحیح است. شما آن را میدانید چونکه بارها و بارها آن را خواندهاید.
اصلاً آیا میدانید فرق بین یک زبانآموز و یک انگلیسیزبان (بومی) چیست؟ یک انگلیسیزبان «احساس» میکند که چه چیزی صحیح است. او میتواند بدون اینکه به قواعد گرامری توجه کند، بگوید که یک جمله به نظر درست میآید یا غلط.
این کار برای او آسان است، چونکه در طول زندگیش شمار بسیار زیادی جملهی انگلیسی شنیده و خوانده است. در واقع تنها تفاوت بین یک زبانآموز و یک انگلیسیزبان «حجم ورودی» است. شما هم میتوانید مانند یک انگلیسیزبان باشید، به شرط اینکه بتوانید حجم زیادی از ورودی را در ذهنتان وارد کنید.